جدول جو
جدول جو

معنی چم زالو - جستجوی لغت در جدول جو

چم زالو(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای بلوک کام فیروز فارس میباشد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 261)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم زانو
تصویر هم زانو
کسی که در کنار دیگری و زانوبه زانوی او نشسته باشد، برای مثال دشمنم را بد نمی خواهم که آن بدبخت را / این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی دوست (سعدی۲ - ۳۶۱) همنشین، مجاور، همراه، برای مثال دریغا روزگار خوش، که من در جنب میمونت / بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام هم زانو (عراقی - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد که در 18 هزارگزی شمال شهرکرد و یک هزارگزی راه پل زمانخان به سامان واقع است. دامنۀ کوه و هوایش معتدل است و 258 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود. محصولش غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ لِ)
دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 10 هزارگزی خاور لنگرود کنار دریا واقع است. جلگه و مرطوب است و 402 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش لبنیات. صیفی و ماهی. شغل اهالی زراعت و صیدماهی و راهش اتومبیل رو است. این آبادی در گذشته اهمیت بیشتری داشته فعلاً دایرۀ گمرک و شیلات و انبارهای نفت در اینجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو کس که با هم زانوبه زانو نشینند. (آنندراج). هم نشین:
همزانوی شاه جهان نشسته
در مجلس و در بارگاه و بر خوان.
فرخی.
همچو معشوقی که سالی با تو همزانو شود
ناز را وقت عتابی در میان پیدا کند.
منوچهری.
هرکه او پیش خردمندان به زانو آمده ست
با خردمندان نشاید کردنش همزانوی.
ناصرخسرو.
چو همزانو شوم با غم گریبان را کنم دامن
سر من از سر زانو کند دامن گریبانی.
خاقانی.
من و سایه هم زانو و همنشینی
من وناله همکاسه و هم رضاعی.
خاقانی.
نیست جز اشک کسش هم زانو
نیست جز سایه کسش هم پیوند.
خاقانی.
مجنون چو شنید پیش خواندش
هم زانوی خویشتن نشاندش.
نظامی.
دشمنم را بد نمیخواهم که آن بیچاره را
این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی من.
سعدی.
، دوست خالص. رفیق. (آنندراج) :
دولتش همشیره و دل همره و دین همنشین
نصرتش هم زانو و اقبال همروی سرای.
منوچهری.
، شریک. (آنندراج) ، برابر. مساوی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 38 هزارگزی باختر فلاورجان و در کناره شمالی زاینده رودواقع است. کوهستانی و معتدل است و 383 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود. محصولش غلات، پنبه و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چا قالو
تصویر چا قالو
فربه چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زال
تصویر چشم زال
چشم بی آزرم
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در کنار دیگری وزانو بزانوی او نشیند همنشین: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)، رفیق دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زانو
تصویر هم زانو
هم نشین
فرهنگ فارسی معین
پای پوش لاستیکی یا چرمی مورد استفاده ی کارگران، چوپانان
فرهنگ گویش مازندرانی